مرسانامرسانا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

دلنوشته هايي براي دخترم

مادرانه 4

عزیزک مامان .عشق مامان متاسفانه من از اون مامانهای زرنگها نیستم که تند تند میان و وب کوچولوشون رو اپدیت مبکنن .البته دلایل مختلفی .کمبود وقت و ...بگذریم  عشق مامان امروز 5 ماه و نیم شده .عزیز دلم چند وقت پیش مریضی بدی گرفت و یه روزم بستری شدی  فدات بشم من که زمانی که برستارها اداشتن خون میگرفتن من ن چی کشیدم خیلی عذاب اور بود  خدا رو شکر الان بهبودی پیدا کردی و این ویروس که تقریبا این روزها تمام بچه ها گرفتن رو داری رد میکنی 
10 آبان 1395

3

عزیز دل مامان الان 4 ماه و ده روز شده . این روزها من و خوشگلم سرما خوردیم و هر دو دمق هستیم .روزها داره مثل برق و باد میگذره و مرخصی من هم داره تموم میشه خیلی خیلی ناراحتم که باید جگر گوشم رو بزارم مهد اما چه میشه کرد  
6 مهر 1395

بدون عنوان

خیلی وقت هست میخوام بیام اما این عکسها رو نمیشه گذاشت .بالاخره گفتن بیام و دلنوشته ها رو بنویسم تا بمونه عکسها  دختر گلی از روزی که 50 روزه بود خنده واقعیش رو بهم تحویل داد یه روز صبح بعد از اینکه پمپرزس رو عوض کردم یه خنده ملیح تو بیداری کرد فداش بشم که اینقد مهربون و دوست داشتنیه  بعد از اون هر روز یه کار جدید  مثلا دوس داره بهش توجه کنم و باهاش حرف بزنم اونم به شیوه و زبون خودش جواب میده  چتد بار اتفاقی توی حرفهاش و این نق و نوقهاش گفته ماما البته این اصوات رو اتفاقی صدا میزنه ولی برام خیلی شیرینه  یه شیرن کاری دیگه اینکه وقتی شیرش رو بهش نشون میدم از کمر تا جلو بلند میشه خیلی برام جالبه  دنیای من...
23 مرداد 1395

1

عشق مامان الان یه ماه و شش روز که اومدی و مالک قلب من و بابات شدی .میخواین این یه ماه عکسهات رو بزارم  حالا نمیدونم اینترنت چقد یاری میکنه  دختر نارم وقتی با چشمات نگام میکنی انگار تمام دنیا رو خدا به من بخشیده          ...
1 تير 1395

بدون عنوان

.: مرسانا تا این لحظه ، 8 ماه و 25 روز تو دل مامانشه اين چيزيه كه اون بالهاي وبلاگت نوشته دخترم و اينو داره نويد ميده كه خيلي زود به دنياي من ميايي . نميدوني چقد دوس دارم بغلت كنم و تمام واهمه هاي  اين چند سال و چند ماه من تموم بشه ...
29 فروردين 1395

فرشته ام

زودتر به تکلم می افتد، زودتر راه می رود، زودتر به سن تکلیف می رسد... اصلا انگار دختر از همان اول عجله دارد... گویی که اصلا برای خودش وقت ندارد، که حتی بازی هایش رنگ و بوی "جان بخشیدن" دارد، رنگ و بوی ابراز عشق و محبت به "دیگری" ... نگاه کن چه معصومانه عروسکش را در آغوش می فشارد، گویی سالهاست طعم شیرین "مادری" را چشیده است... آری... "دختر بودن" یعنی عجله داشته باشی، برای رساندن مهر به دستان دیگران... "دختر بودن" یعنی وقف بند بند ساقه ی وجود تو برای رشد نهال عاطفه... "دختر بودن" یعنی از مقام ریحانه بهشتی بودن به "لتسکنوا الیها" رسیدن... ((بر...
29 فروردين 1395